معنی هم قد و همراه

لغت نامه دهخدا

هم قد

هم قد. [هََ ق َدد/ ق َ] (ص مرکب) هم بالا. هم قامت. (یادداشت مؤلف).


قد و نیم قد

قد و نیم قد. [ق َ دُ ق َ] (ص مرکب) کوچک و بزرگ. کوتاه و بلند: بچه های قد و نیم قد.


همراه

همراه. [هََ] (ص مرکب) آنکه در راه با کسی رود:
مبادا به جز بخت همراهتان
شود تیره دیدار بدخواهتان.
فردوسی.
ز بدها تو بودی مرا دستگیر
چرا راه جستی ز همراه پیر؟
فردوسی.
همی بود همراهشان چار سگ
سگانی که نخجیر کردی به تگ.
فردوسی.
چرا همراه بد جستی و بدخواه
تو نشنیدی که همراه است و پس راه ؟
فخرالدین اسعد.
که نتوان بر این کوه تنها شدن
دو همراه باید به یک جا شدن.
نظامی.
بر آن ره که نارفته باشی بسی
مرو گرچه همراه باشد کسی.
نظامی.
لباسی پوش چون خورشید و چون ماه
که باشد تا تو باشی با تو همراه.
نظامی.
شوریده ای همراه ما بود، نعره ای بزد و راه بیابان گرفت. (گلستان). پیاده ای سر و پا برهنه از کوفه با کاروان حجاز همراه شد. (گلستان).
دیده ٔ سعدی و دل همراه توست
تا نپنداری که تنها میروی.
سعدی.
میروی با دل تو همراه است
می نشینی ز جانت آگاه است.
اوحدی.
|| قرین. همدم. مونس:
که همواره شاه جهان شاه باد
سخندان و با بخت همراه باد.
فردوسی.
با این همه چهار دشمن متضاد از طبایع با وی همراه، بلکه همخواب. (کلیله و دمنه).
چو زآن گم گشته گنج آگاه گشتم
دگر ره با طرب همراه گشتم.
نظامی.
|| متفق. موافق. هم عقیده و هم پیمان:
از ایرا که همراه و یار توایم
بر این پهن میدان سوار توایم.
فردوسی.
با او ددگان به عهد همراه
چون لشکر نیک عهد با شاه.
نظامی.
به تو مشغول و با تو همراهم
وز تو بخشایش تو میخواهم.
سعدی.
ترکیب ها:
- همراه شدن. همراه کردن. همراهی. رجوع به این سه مدخل شود.


قد

قد. [ق َ] (ع اِ فعل) مرادف یکفی. گویند: قدنی درهم و قد زیداً درهم. || (ص) مرادف حسب. و این مبنی بر سکون غالباً به کار رود. گویند: قد زیداً درهم، ای حسبه. و معرب نیز آید چون: قد زید درهم، ای حسبه. (منتهی الارب).

قد. [ق َ] (ع حرف) و این مختص است به فعل متصرف خبری مثبت و مجرد از جازم و ناصب و حرف تنفیس و دارای شش معنی است: 1- توقع، چون قد یقدم الغائب و این برای کسی گفته میشود که در انتظار قدوم غائب است. 2- تقریب ماضی به حال، چون قد قام زید. 3- تحقیق، چون قد افلح من زکیها. 4- نفی، چون قد کنت فی خبر فتعرفه بنصب تعرف. 5- تقلیل، چون قد یصدق الکذوب. 6- تکثیر، چون قد اترک القرن مصفراً انامله. (از منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

هم قد

همبالا چو قدویس بت پیکر چنان شد که هبالای سر و بوستان شد (گرگانی ویس و رامین) (صفت) دو یا چند کس که قد آنان بیک اندازه باشد: هر دو همبازی و هم قد بودند راه یک مدرسه می پیمودند. (بهار)


هم راه همراه

‎ (صفت) دو یا چند کس که باهم راهی را طی کنند هم سفر، متفق متحد. -3 باتفاق (درطی طریق) : مولانا صاعد همراه جماعت مذکور آمده بود.

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

همراه

[مجاز] رفیق: همراه اگر شتاب کند همره تو نیست / دل در کسی مبند که دل‌بستۀ تو نیست (سعدی: ۱۰۶)،
[مجاز] موافق،
هم‌قدم،
دو تن که با هم راه بروند،
آنچه قابل حمل و جابه‌جایی است،

تعبیر خواب

همراه


همراه شدن لذت را نوید میدهد

همراهی کردن: مشکل با پلیس و یا مشکل اداری - لوک اویتنهاو

معادل ابجد

هم قد و همراه

406

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری